کد مطلب:314618 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:187

با تیر او را می زنند و کشته می شود
دانشمند محترم و نویسنده ی توانا آقای علی آقا ملكی، فرزند آیت الله حاج شیخ باقر ملكی میانجی طی یادداشتی، كرامتی را چنین نقل كرده اند:

22. آیت الله حاج شیخ محمدباقر ملكی میانجی (ره) فقیه و مفسر قرآن و استاد معارف اهل بیت علیهم السلام از محضر حضرات آیات سید واسع كاظمی (ره) و شیخ هاشم قزوینی (ره) و شیخ مجتبی قزوینی (ره) و میرزا مهدی اصفهانی (ره) تلمذ نموده و از محضر مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی (ره) به دریافت اجازه ی اجتهاد و افتا و حدیث نایل می شود. از آن مرحوم آثار ارزشمندی در تفسیر و فقه و اصول و كلام بر جای مانده است، همانند توحید الامامیة، مناهج البیان فی تفسیر القرآن در شش جلد، بدائع الكلام فی تفسیر آیات الأحكام و... معظم له در 10 صفر 1419 قمری برابر 15 خرداد 1377 شمسی دار فانی را وداع نمودند.

آن مرحوم دوستی داشت به نام آقای حاج سید كمال الدین علوی هشترودی (ره) كه عالم بزرگ شهرستان مراغه و مدت مدیدی هم عالم دینی شهرستان مرزی سرخس بودند. (فرزند آن مرحوم جناب آقای حاج سید بهاء الدین علوی هم اكنون ازعلمای سرخس هستند).

والد معظم (طاب ثراه) ظاهرا از همان آقای سید كمال الدین علوی (ره) داستانی را نقل می كردند و بنده هم خودم این داستان را از آقای حاج سید بهاء الدین علوی شنیدم.

در شهرستان سرخس پارچه ای از یك پارچه فروش به وسیله ی یكی از افراد آن منطقه كه از بلوچ ها بوده است به سرقت می رود. پارچه فروش به آن شخص می گوید: پارچه ی مرا بده ولی او انكار می كند. سرانجام با شرایطی كه در قسم خوردن مراعات می شود به دروغ، به حضرت عباس علیه السلام قسم یاد می كند كه من برنداشته ام. آن شخص اسبی داشته است كه رم كرده به طرف خاك شوروی سابق (زمان رژیم كمونیستی) فرار می كند و پسرش می آید و می گوید پدر اسب فرار كرد، وی به دنبال اسب می دود و از مرز عبور می كند و مأموران مرزی ایست و هشدار می دهند او متوجه نمی شود، با تیر او را می زنند و كشته می شود.



[ صفحه 612]



بعد از این جریان، زن آن شخص با ناراحتی پارچه را آورده و به طرف پارچه فروش می اندازد و می گوید: به خاطر این پارچه شوهرم را به كشتن دادی.

3 / 5 / 1380 شمسی

علی ملكی میانجی



ماه بنی هاشم



عرش بود خیره در جلال اباالفضل

ماه شود تیره از جمال اباالفضل



بود به حق اتصال او به حقیقت

چون به علی بود اتصال اباالفضل



عقل نخستین كه بد مكمل آدم

بود كمال وی از كمال اباالفضل



ماه بنی هاشم است و از شرف و قدر

ماه برد سجده بر هلال اباالفضل



پای نهد از شرف به تارك خورشید

هر كه زند بوسه بر نعال اباالفضل



كرد فراموش رزم خندق و صفین

در صف كرب و بلا قتال اباالفضل



قرعه ی عهد و وفا و همت و مردی

روز ازل زد خدا به فال اباالفضل



جان به فدایش كه نیست در كرم و جود

غیر اباالفضل كس همان اباالفضل



از پی یاری شاه بی كس و یاور

خامه ی تقدیر زد مثال اباالفضل



بردن آب فرات از پی اطفال

بود همه همت و خیال اباالفضل



آه كه انداختند دستش و از كین

تنگ به یك دست شد مجال اباالفضل



شد ز یمین ظالمی برون ز كمینگاه

تیغ زد و قطع شد شمال اباالفضل



سنگ جحیمش بخوان نه آدم خاكی

هر كه نسوزد دلش به حال اباالفضل



چون نی كلك «طرب» شكر بفشاند

طوطی اگر بشنود مقال اباالفضل [1] .



[ صفحه 613]




[1] كربلا و حرم هاي مطهر، نوشته ي هادي آل طعمه، ترجمه ي حسين صابري، به نقل از آيينه ي ايثار، سروده ي ميرزا محمد نصير اصفهاني، متخلص به «طرب» برگرفته از آيينه ي ايثار.